سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ

لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 200
  • بازدید دیروز: 175
  • کل بازدیدها: 414058



My Favorite Movies and Quotes
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
پنج شنبه 89 شهریور 4 :: 10:50 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian



سلین:
بدم می آد مردای غریب بهم بگن لبخند بزنم تا اینکه زندگی احمقانشون رو براشون یکم دلپذیرتر کنم.

از اینکه سیصد کیلومتر اون ور تر جنگ به راه افتاده متنفرم. مردم دارن می میرن. هیچ کسی هم نمی دونه چی
کار کنه. از اینکه رسانه ها سعی می کنن ذهن ما رو کنترل کنن متنفرم. این یه جور فاشیزم جدیده. و از اینکه
تو یه کشور خارجی هر دفعه که لباس سیاه می پوشم یا عصبانی می شم یا نظرمو دربارة هر چیزی که می دم،
همه می گن "اوه، این خیلی فرانسویه"  از این یکی خیلی متنفرم.
هر دو به این گفته که سلین زود عصبانی می شود می خندد. سلین آرام می شود و از جسی سئوالی می پرسد.
سلین: حالا نوبت منه. خُب، تو به چی می گی مشکل؟
جسی: به تو.
سلین: هان؟
جسی: هیچی، شوخی کردم، هفتة پیش داشتم به یه مشکلی فکر می کردم.
سلین: چه مشکلی؟
جسی: تو به زندگی دوباره اعتقاد داری؟
سلین: گاهی برام جالبه.

جسی: خُب. به نظر می رسه خیلی از آدما دربارة زندگی گذشته صحبت می کنن. حتی اگه بهش اعتقاد خاصی

هم نداشته باشی، خیلی از آدما تصوری از وجود یه روح تو خودشون دارن، درسته؟ حالا، من فکر می کردم اگه

ما به ریشة اصلیمون هم برگردیم، پس این وجود امروزمون از کجا اومده؟ جمعیت زمین پونزده هزار سال پیش
حتی به یه میلیون هم نمی رسیده. الان روی زمین چیزی بین پنج تا شیش میلیارد انسان زندگی می کنه. یعنی
تو طول پنجاه هزار سال گذشته هر روح به پنج هزارم تقسیم شده، که البته نسبت به طول پیدایش کرة زمین
چیزی به حساب نمی آد. تو بهترین شرایط ما فقط یه تیکه از یه روح هستیم. بخاطر همین نیست که اینقدر از

همه جدا افتاده ایم؟
سلین: پس مشکل اینه؟
جسی: می دونم فکرم یکم از هم پاشیده ست، خود همین دلیل درستی حرفامه.




موضوع مطلب :